بغض اسمان

من از اوج دريا آمدم... بي هيچ دليلي ... تنها براي تماشاي باران . . . و تماشاي تو...

 میدونی بهشت کجاست؟؟؟؟؟؟؟

یه فضای چند وجب در چند وجب!!!!!!

بین بازوهای کسی که دوسش داری...

+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت23:27توسط ترسا | |

کسی میدونه من کی ام.....من همون دیوانه ام که هیچ وقت عوض

نمیشه....همونی که باهاش خوشحالن.....اما کسی باهاش نمیمونه

همونی که انقدر آهنگ گوش میده که از ترانه گرفته تا ریتم و خواننده اش

متنفر میشه......همونی که هق هق همه رو به جون دل گوش میده اما

خودش بغضاشو زیر بالش میترکونه.....همونی که فکر میکنن سخته....

سنگه......اما باهر تلنگری میشکنه مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه

ناراحتش میکنن....همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تکیه گاهی نیست

همونی که کلی حرف داره اما همیشه ساکته...

آره من همونم........

+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت22:32توسط ترسا | |


معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار !!!!

این روزها سخت مرا درآغوش خویش

به بازی گرفته است !!!





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت16:17توسط ترسا | |

دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم

وقتی محبت کردم و تنها شدم،

وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...

دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت16:15توسط ترسا | |


حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.


مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!



+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت16:11توسط ترسا | |


همه جا پر شده که

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

من می گویم حق دارند

چون دوست داشتن های ما بودار است

بوی سوء استفاده

بوی خیانت

بوی دروغ و بازی می دهد...





+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت16:10توسط ترسا | |


رهایم کنید

میخواهم خودم باشم ، خودِ خودم

خسته شدم بس که رقاصه شما بودم می خواهم عریان شوم

عریان عریان

از تمام وابستگی ها و اما و اگرها

می خواهم جامه خود را از تن بر کنم

سبک شوم مثل قاصدک رهایم کنید

می خواهم چرخ بزنم ، درآسمان صبح ، سوار بر نسیم

سبک چون قاصدک ، می خواهم عریان شوم از تو

از همه کابوس ها

رهایم کنید
...




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت16:8توسط ترسا | |


چند تکه از تو

پریشان افتاد

ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی

و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین




+نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت16:6توسط ترسا | |

انصاف نیست …

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …

و آنقدر بزرگ باشد …

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …





+نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت1:45توسط ترسا | |


اینکه باید فراموشت می کردم را

فراموش کردم


تو تکراری ترین حضور روزگار منی


عجیب


به بودن تو


از آن سوی فاصله ها


خو گرفته ام
...




+نوشته شده در چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت1:42توسط ترسا | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد