بغض اسمان

من از اوج دريا آمدم... بي هيچ دليلي ... تنها براي تماشاي باران . . . و تماشاي تو...


ساقیا امشب صدایم باصدایت ساز نیست

 

 

یا که من بسیارمستم یاکه سازت ساز نیست

 

 

ساقیا امشب مخالف مینوازد تار تو

 

 

یا که مستو خرابم یا که تارت تار نیست

 

+نوشته شده در جمعه 24 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:38توسط ترسا | |

غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهار مون با پاییز

نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمون باریدنم بلد نیست

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشمای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم می دونم که تو چقدر صبوری

غصه نخور مسافر بازم می ای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره

از دل تو می دونم هیچ کس خبر نداره

 غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

بهار تو بر می گردی چیزی نمنونده بخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره

غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس

سفر یه امتحانه به جون تو بلا نیس

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیایی و بمونی

+نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:22توسط ترسا | |

ایستاده ام
در اتوبوس
چشم در چشم های نا گفتنی اش.

یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»

چه غمگنانه است
وقتی در
باران
به تو چتر تعارف می کنند.

:چتر پرنده پنهان نگاه باران

+نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:15توسط ترسا | |


باشد،قبول!سهمم از این بیشتر نبود

باشد،قبول!مرد تو مرد خطر نبود

یک عمر با یتیمی این واژه ها گریست

گویی که سال های درازی پدر نبود

شب آمد و نشست کنارش به جای تو

شب آنچنان نشست که جای سحر نبود

 

«همواره عشق،بی خبر از راه می رسد»

 

همواره عشق...قسمت این بی خبر نبود!

 

پاییز را بگیرو بیا...می رسی به من

 

سهم من از بهار تو چیزی دگر نبود

 

می خواستم پرنده شوم در هوای تو

 

می خواستم،عزیز،ولی بال و پر نبود

 

می خواستم بیایم و همراهی ات کنم

اما ببخش...دستم از این بازتر نبود

 

+نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:55توسط ترسا | |