بغض اسمان

من از اوج دريا آمدم... بي هيچ دليلي ... تنها براي تماشاي باران . . . و تماشاي تو...

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،


که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .


و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می

کنیم .


از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن

دیگریست .


 هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .


 و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای

زیستن .


و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .


هنر نبودن دیگری





 

+نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت22:0توسط ترسا | |


آری از پشت کوه آمده ام !!!

چه میدانستم این ور کوه باید برای ثروت حرام خورد


برای عشق خیانت کرد


برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد


برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند


وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم


می گویند: از پشت کوه آمده...


ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم


و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها

باشد !

تا اینکه این ور کوه باش
م و گرگ...

+نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:55توسط ترسا | |


گاهی لحظه های سکوت

پرهیاهو ترین دقایق زندگی هستند

مملو از آنـچه می خواهیم

بگوییم ولی نمی توانیم بگوییم …


برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید


+نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:54توسط ترسا | |

گاهی عمر تلف میشود ؛

به پای یک احساس ….

گاهی احساس تلف میشود ؛

به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،

کسی که هم عمرش تلف میشود ؛

هم احساسش ........


برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

+نوشته شده در شنبه 24 فروردين 1392برچسب:,ساعت21:52توسط ترسا | |

با کسی باش که
 

وقتایی که دلت گرفته


حوصله نداری


ناراحتی


حس میکنی یه دنیا غم داری


بلد باشه شادت کنه


راه قلبتو بلد باشه


تنهات نزاه


خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمی شود،


تنها كسی است كه با دهان بسته هم می توان صدایش كرد،


با پای شكسته هم می توان سراغش رفت،


تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمی دارد،


تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند،


...وقتی همه پشت كردند آغوش می گشاید،


وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود


و تنها سلطانی است كه دلش

با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه كردن.


خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...

+نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:35توسط ترسا | |

دراز می کشم


روبروی آسمان


با سرانگشت خیالم می کشم


ستاره ای نیمه جان...

نشسته بر بالینش


آدمکی تنها...


دعا بر لب


در حسرت آمین ها...

آدمک غمگین


چقدر شبیه من


ستاره ای ندارد


میان هفت آسمان...


برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

+نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:30توسط ترسا | |


دریای نگاهت آرام بود


جذب موج های مهربانیت شدم...

نمی دانستم


در پس آنهمه آرامش


طوفانی نهفته


خشمگین

چنان در هم کوبید


احساسم را


غرق شدم...

خسته


شکسته


غمگین

ببین چطور


بازیچه ی جزر و مد احساست شدم...




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید
 

+نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:28توسط ترسا | |

خسته ام


تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛


گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از

یادگاری میزند

یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد

هیچ کس جز خدا!

+نوشته شده در جمعه 23 فروردين 1392برچسب:,ساعت15:17توسط ترسا | |

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی

شاکی بشی ولی شکایت نکنی

گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری

خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری

خیلی هادلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی. . .

می شود باران ببارد؟

همین امشب!

قول می دهم فقط

قطره های پاکش را بغل کنم!


و بی هیچ اشکی


دستهایش را بگیرم


قول می دهم


فقط بویش را حس کنم!


اصلا اگر ببارد


فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم


قول می دهم برایش شعر نگویم


فقط... می شود؟


امشب.... ؟

خدایا

دلم به اندازه تمام روزهای بارانی تنگ است


+نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت18:55توسط ترسا | |

غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم

 

حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم

 

 تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو

 

سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو

 

اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی

 

من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی

 

کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود

 

هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود

 

انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی

 

منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی

 

یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده

 

نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده

 

تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته

 

انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته

 

تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم

 

فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم

 

باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پا

 

آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش

 

جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست

 

سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست

 

توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت

 

حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت

 

حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم

 

ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم

 

کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه

 

راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دورنشهی

+نوشته شده در جمعه 4 اسفند 1391برچسب:,ساعت19:2توسط ترسا | |

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 14 صفحه بعد